-امروز رفتم بیرون تا با دوستی که خیلی برام عزیزه دیالوگ کنم، نشد، دیالوگ نشد، از غروب اکسپوننشال به سمت غم حرکت کردیم.
-راجع به تریپر هم میام صحبت میکنم مفصل.
-فکر کنم زیر مغزم سوراخ شده، کلمات فیششش، خالی میشن.
-متد رهایی از اضطرابِ حال پیدا کردم صفا: بازی کردن با دو عدد تخم شربتی در دهان، دقیقتر، دوران دادن اونها حول یه محور پشت دندون جلو با زبون.
-ما راجع به چیستی و چرایی وفا صحبت نکردیم سابق؟ به هر رو نیازه یه چند خط راجع به وفا هم قلم فرسایی کنم.
-برای روز تیئاتر انتخابات که فکر کنم مصادف با میلاد پرسعادت منه، یکی یه طبیعتی اطراف تهران معرفی کنه بریم با رفقا از صبح زود تا غروب گل بگیم گل بشنویم و لذت دنیا رو ببریم. کسی هم خواست بیاد ایاب و ذهاب و ناهار و عصرونه و قهوهاش مهمون من. :)
آنچه در ویکافه گذشت، تریپر و چند داستان خیلی بسیار زیاد کوتاه دیگر.
راجع ,کنم ,هم , ,یه ,صحبت ,راجع به ,فکر کنم ,منه، یکی یه طبیعتی ,یه طبیعتی اطراف ,اطراف تهران معرفی
درباره این سایت